محل تبلیغات شما



سلام، چندروزی هس که برگشتم پیش خانواده و شوهرمو تنها گذاشتم، همه ی بار کشیکها و درمونگاهها افتاده رو دوشش

رو شونه ای که شاید زیر بار کلی سوال سنگینی میکنه

سوالهایی که رو دوش منم هست

راستش از امتحان تخصص اصلا راضی نبودیم، باوجود تمام اعتماد به نفسی که داشتیم، کلی برنامه ریزی واسه زندگیمون کردیم

اما امتحان، کمر جفتمون رو شکست و به احتمال زیاد سرنوشت یکسال اینده بشه زندگی در روستا

کاخ آرزوهام فرو ریخت اما کم کم دارم باهاش کنار میام و قراره از خونه که برگشتم شروع کنم به خوندن واسه آزمون سال بعد

یه روزنه ی کوچیک از گوشه ی دیوار ذهنم سوسو میزنه واسه امید به قبولی، اما بعیده رشته هایی که دوست داریم رو بیاریم

ولی من مرد روزهای سختم

من نا امید نمیشم

هرچند بعد آزمون کوه غرورم شکست

از بالای برج اعتماد به نفس باسر خوردم زمین

ولی من ناامید نمیشم

واسه هدفم تلاش میکنم

توکل به خودت


وقتی صدای آلارم گوشیم درومد ناخوداگاه با خودم گفتم:من باید سلطان شر بشم.!! گویا تمام شب خاب تقسیم وظایف بین آدمیانو میدیدم!
پاشدم رفتم بیمارستان.
نشسته بودیم تو سالن کنفرانس.مورنینگ ریپورت داخلی بود.اینترن ک یکی ازدوستانه مشغول ریپورت کردن.

ند کنارم نشسته بود وداشت کراکر با طرح ماهی میخورد ازونجایی ک ما شمالیها یه مراکزی تو مغزمون داریم ک ب ماهی عکس العمل خاصی نشون میده مشغول خوردن ماهی کوچولوها شدم.یهو اتند گرامی روی ب سوی اینجانب نموده فرمودند:خانم دکتر بیا chest مریضو بخون! وای این اتنده ک خیلی گیره اگه بفهمه دارم خوراکی میتناولم؟! ماهیهای تو مشتمو ریختم کف زمین،همینطور ک ب سمت سکو میرفتم حواسم ب لپ پر و تمییزکردن مقنعه ام بود ک یهو پام گیر کرد ب سکو و شتلق!!! کله پاشدم و چیزی نمونده بود سرم بخوره تو دیوار و مغزم بپاشه رو اینترن! اوستا naboodom kerdi

بعدش راند داشتیم و بین اون همه مریض اد مریض من راند شد! حالا بدبختیش اینه ک پیرزنه از فرق سر تا شست پاش مشکل داشت،این اتنده هم گیر! تا تونست من و ند رو با خاک کوچه یکسان کرد،یعنی naboodemoon kerd

عجب روزی بودا، بچه ها اسممو گذاشته بودن "لوک"(لوک خوش شانس!)~X(


امروز تولد نداست.هی از چن روز پیش میخاسم واسش کادو بگیرم و دراندیشه که چه بگیرم اما چ کنم ک مثه دوقلوهای ب هم چسبیده همش باهم میرفتیم بیرون.

میگفتم ندا من برم تمدید گواهینامه میگف منم میام! میگفتم بارونه خیس میشی میگف منم میخام زیر بارون راه برم.میگفتم بیا فلش ها رو ببین کدوم خوبه ک واسش بگیرم فرتی یکی انتخاب کرد خرید. اخرش هم نزدیک بود کادویی که براش گرفتمو از همون مغازه بخره!

وای ک چقد کتکول آمین ریلیز کردم.یکی رو مامور کردم بره سرگرمش کنه منم با بند کفش نبسته و درخظر کله پا شدن پریدم از طبقه اول تو همکف و اصلا نفهمیدم کی رسیدم سر کوچه همش میترسیدم یهو ندا سیگنالاش فعال شه بیاد!!!

خلاصه این که اینجوریا

الان اخرین بخش استاجریم هستم:"داخلییییییییییی"

هوا خوبه منم خوبم توهم بهتر شدی انگار

راستی بوی بهبود زاوضاع جهان میشنوم .

لغت نامه: ریلیز کاته کول امین:ترشح هورمونایی که تو شرایط اضطراری مغز و کلا بدنمونو بیش فعال میکنن

استاجر:قبل از اینترنی()


دیگه این تخم مرغا هم واسه ما کلاس میزارن!خوب معلومه وقتی مادرشون کیلویی فلان قدره
امرو نهار نداشتم خاستم غذا بپزم همه ی مایحتاج پزیده شدن الا این مرغانه!
ساعت 4 غذا حاضر بود اما تخم مرغ از 3.45 تا 4.45 جوشیدو جوشیدو آخ نگفت.گفتم شاید تخم مرغش خرابه انداختمش دور بعدیو گذاشتم این یکی هم از 4.15 تا الان که 5.15 داره میجوشه!
دیگه تصمیم گرفتم به روش سمندون برم نپخته بخورمش.بابا تخم مرغ جون به چه زبونی بگم من گشنمهههههههههههههههههههه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها