محل تبلیغات شما
سلام، چندروزی هس که برگشتم پیش خانواده و شوهرمو تنها گذاشتم، همه ی بار کشیکها و درمونگاهها افتاده رو دوشش

رو شونه ای که شاید زیر بار کلی سوال سنگینی میکنه

سوالهایی که رو دوش منم هست

راستش از امتحان تخصص اصلا راضی نبودیم، باوجود تمام اعتماد به نفسی که داشتیم، کلی برنامه ریزی واسه زندگیمون کردیم

اما امتحان، کمر جفتمون رو شکست و به احتمال زیاد سرنوشت یکسال اینده بشه زندگی در روستا

کاخ آرزوهام فرو ریخت اما کم کم دارم باهاش کنار میام و قراره از خونه که برگشتم شروع کنم به خوندن واسه آزمون سال بعد

یه روزنه ی کوچیک از گوشه ی دیوار ذهنم سوسو میزنه واسه امید به قبولی، اما بعیده رشته هایی که دوست داریم رو بیاریم

ولی من مرد روزهای سختم

من نا امید نمیشم

هرچند بعد آزمون کوه غرورم شکست

از بالای برج اعتماد به نفس باسر خوردم زمین

ولی من ناامید نمیشم

واسه هدفم تلاش میکنم

توکل به خودت

به من نگو نمیشه...من میتونم

آقای همساده میشویم!!

هوا خوبه تو هم خوبی منم بهترشدم انگار

رو ,واسه ,ی ,کلی ,نمیشم ,امید ,اعتماد به ,ولی من ,که برگشتم ,واسه امید ,سوسو میزنه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

انجمن علوم قرآن و حدیث موسسه بنت الهدی