محل تبلیغات شما

وقتی صدای آلارم گوشیم درومد ناخوداگاه با خودم گفتم:من باید سلطان شر بشم.!! گویا تمام شب خاب تقسیم وظایف بین آدمیانو میدیدم!
پاشدم رفتم بیمارستان.
نشسته بودیم تو سالن کنفرانس.مورنینگ ریپورت داخلی بود.اینترن ک یکی ازدوستانه مشغول ریپورت کردن.

ند کنارم نشسته بود وداشت کراکر با طرح ماهی میخورد ازونجایی ک ما شمالیها یه مراکزی تو مغزمون داریم ک ب ماهی عکس العمل خاصی نشون میده مشغول خوردن ماهی کوچولوها شدم.یهو اتند گرامی روی ب سوی اینجانب نموده فرمودند:خانم دکتر بیا chest مریضو بخون! وای این اتنده ک خیلی گیره اگه بفهمه دارم خوراکی میتناولم؟! ماهیهای تو مشتمو ریختم کف زمین،همینطور ک ب سمت سکو میرفتم حواسم ب لپ پر و تمییزکردن مقنعه ام بود ک یهو پام گیر کرد ب سکو و شتلق!!! کله پاشدم و چیزی نمونده بود سرم بخوره تو دیوار و مغزم بپاشه رو اینترن! اوستا naboodom kerdi

بعدش راند داشتیم و بین اون همه مریض اد مریض من راند شد! حالا بدبختیش اینه ک پیرزنه از فرق سر تا شست پاش مشکل داشت،این اتنده هم گیر! تا تونست من و ند رو با خاک کوچه یکسان کرد،یعنی naboodemoon kerd

عجب روزی بودا، بچه ها اسممو گذاشته بودن "لوک"(لوک خوش شانس!)~X(

به من نگو نمیشه...من میتونم

آقای همساده میشویم!!

هوا خوبه تو هم خوبی منم بهترشدم انگار

ک ,ب ,تو ,ماهی ,گیر ,یهو ,ک ب ,تو دیوار ,بخوره تو ,دیوار و ,و مغزم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها